ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گفتند چهل شب حیات خانه ات را آب و جارو کن! شب چهلمین ، خضر خواهد آمد. چهل سال خانه ام را رفتم و روبیدم و خضر نیامد زیرا فراموش کرده بودم حیات خلوت دلم را جارو کنم. گفتند : چله نشینی کن، چهل شب خودت باش و خدا و خلوت. شب چهلمین بر بام آسمان خواهی رفت و من چهل سال از چله بزرگ زمستان تا چله کوچک تابستان را به چله نشستم اما هرگز بلندی را بوی نبردم ، زیرا از یاد برده بودم که خودم را به چهل ستون دنیا زنجیر کرده ام. گفتند : دلت پرنیان بهشتی است. خدا عشق را در آن پیچیده است ، پرنیان دلت را وا کن تا بوی بهشت در زمین پراکنده شود. چنین کردم ! بوی نفرت عالم را گرفت و تازه دانستم بی آنکه با خبر باشم ، شیطان از دلم چهل تکه ای برای خودش دوخته است !
(عرفان نظر آهاری)
زیبابود.